گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد دهم
[سوره المائدة ( 5): آیات 27 تا 32 ] ....



ص : 246
اشاره
( وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَ دِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ( 27
لَئِنْ بَسَ طْتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِيَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ ( 28 ) إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ
فَتَکُ ونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ ( 29 ) فَطَ وَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْ بَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 30 ) فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً
یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِي سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْ بَحَ مِنَ
( النَّادِمِینَ ( 31
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا
( النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ( 32
صفحه 114 از 214
، ص: 248
[سوره المائدة ( 5): آیه 27 ] .... ص : 248
اشاره
( وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ( 27
ترجمه و شرح .... ص : 248
خداوند متعال در این آیه شریفه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مورد خطاب قرار داد و دستور میدهد که حسادت و
رشک یکی از دو فرزندان آدم را در باره برادرش براي پند و موعظه یهود و نصاري بخوان که در اثر حسد چگونه قابیل برادرش
هابیل را بخون کشید و براي همیشه بآتش حسرت و پشیمانی دچار گشته که هرگز از آن رهائی نخواهد داشت زیرا رذیله حسد و
رشک بسیار خطرناك است اینک میفرماید:
بخوان اي محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم براي این مردم یا براي بنی اسرائیل خبر واقعه دو پسر آدم ابو البشر را بحق و بصدق و
راستی که مبالغه و کذبی در آن نیست هنگامیکه آندو براي تقرب و ، ص: 249
نزدیکی بخدا وسیلهاي بر انگیختند و در مقام کشتن ذبیحهاي براي قربانی بر آمدند و قربانی یکی از آنها که هابیل باشد قبول درگاه
الهی شد و از دیگري که قابیل بود قبول نشد. زیرا از روي صفا و نیّت پاك نبود و براي خدا خالصا لوجهه قربانی نشده بود قابیل به
هابیل که قربانیش قبول نشده بود گفت به خدا سوگند که البته ترا خواهم کشت زیرا تو سبب شدي که قربانی من قبول نشود هابیل
گفت گناه من چیست که مرا بکشی امر جز این نیست که خداوند قربانی و وسایل تقرب را از کسی میپذیرد که پرهیزکار و
خداترس باشد تو هم اگر با پاکی و صرفا براي رضاي حق قربانی میکردي و داراي تقواي دل بودي از آن تو هم پذیرفته میشد و
مقبول درگاه حق میگردید.
ضمنا جمله انما یتقبل اللّه من المتقین. آغاز دعوت بشر به خدا پرستی و فضائل خلقی است زیرا صحنهاي است که دو فرد از بشر آن
را تشکیل دادهاند هنگامیکه فردي دست ستم بسوي برادر گشوده صحنه خونین و نخستین ستم را در زمین نشان میدهد و آن دیگر
زمینه را مساعد دیده زبان به نصیحت میگشاید و به تعلیم وي و تربیت بشر آغاز مینماید خداوند متعال نیز از روي تقدیر فرموده و
اولین تعلیمات استاد و مکتب توحید را بجامعه بشر گوشزد فرمود و نام او را زنده و پاینده و سخن او را اساس تعلیمات آسمانی قرار
داده است که با خطري که او را تهدید مینمود در جمله کوتاهی اصول توحید و ارکان فضیلت را به برادر خود و به جهانیان
میآموزد زیرا با این سر لوحه تعلیم مسیر بشر را در این عالم بیان نموده است به این که وظیفه بشر ایمان بیگانگی آفریدگار جهان
است و نیز ملازمت باعمال نیک و ، ص: 250
پرهیز از گناهان و دوري از حسد است لذا طبقات مردم در برابر اداء وظیفه و سپاس از نعمت پروردگار در دو صف برابر یکدیگر
قرار خواهند گرفت صف موافق را اهل تقوي و پرهیزکاران تشکیل میدهند و صف مخالف را تبهکاران و جنایتکاران.
از این آیه مبارکه استفاده میشود:
که حسد و کینه و سایر اوصاف رذیله را که غریزه نفس میباشد باید با تقوي و نیروي ایمان اصلاح نمود. و همچنین استفاده میشود
صفحه 115 از 214
که اطاعت فاسق قبول نیست.
، ص: 251
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 251
میبخوان بر امت اي فخر بشر زان دو ابن آدم از بهر خبر
که بدند آن دو پسر از صلب او نامشان هابیل و قابیل عدو
این خبر باشد بحق یعنی که راست راستی مستلزم آیات ماست
میشد از حوا تولد نوبتی یک پسر یک دختر اندر صحبتی
دختر یک بطن را بر آن پسر دادي او کاو بود از بطن دگر
اولین فرزند او قابیل بود همرهش اقلیمیاي یا نمود
بود بس اقلیمیا صاحب جمال هم به هابیل او ز امر حق حلال
نامزد چون گشت بر هابیل او ناگوار آمد بقابیل عدو
گفت با آدم بر این ندهم رضا که دهی بر دیگري اخت مرا
گفت آدم این نه بر میل من است بلکه امر حضرت است و احسن است
ور نداري باور این نادانیست هر دو را تکلیف بر قربانی است
هر که را گردید قربانی قبول ز او بود اقلیمیا دور از تکول
کوسفندي برد پس هابیل زود وز گیاه خشک مشتی آن عنود
دسته از گندم کم دانه بهر قربانی برد از لانه
آتشی آمد ربود آن گوسفند وان دیگر شد ناقبول و ناپسند
گفت قابیل از حسد هابیل را باللّه از قتلت نخواهم کرد ابا
گفت مر هابیل فرماید یقین حق چو قربانی قبول از متقین
که نفرمود از تو قربانی قبول باشد آن از ترك تقوي اي فضول
گر نشد مقبول حق قربانیت فی ز من باشد ز نافرمانیت
جرم من چه بود که باید کشتنم بی ز تقصیري بخون آغشتنم
، ص: 252
[سوره المائدة ( 5): آیه 28 ] .... ص : 252
اشاره
( لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِيَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ ( 28
صفحه 116 از 214
ترجمه و شرح .... ص : 252
خداوند متعال در این آیه شریفه سخنان برادر مؤمن و ساده دل که میخواست آتش کینه برادر متعدي و بدکار خود را خاموش کند
نقل کرده و میفرماید:
هابیل چون تهدید بقتل را از جانب قابیل مشاهده نمود به او گفت اي برادر عزیز چنانچه دست ستم به سوي من بگشائی و در مقام
ستمکاري به من برآئی من به تو ستم نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نخواهم کرد ولی فقط به حکم خرد بقدر میسور از
خود دفاع خواهم کرد، زیرا من در دست گشودن به کشتن تو از پروردگار جهانیان بیمناك هستم و خوف و بیم من از غضب
پروردگار بخاطر آن است که قتل فردي از بشر معارضه با ساحت پروردگار و منافی با غرض از خلقت و آفرینش است زیرا بشر با
اینکه مدّت زندگی آنان بسیار محدود است ولی در اثر امتیازات وجود آثار درخشنده آنان در جهان بطور ابد و براي همیشه خواهد
بود، از جمله آنها کثرت نسل و ، ص: 253
زیادي افراد بشر که محصول نظام جهان و ثمره پدیدههاي صحنه هستی است.
بدین صورت نمونه آرامش خاطر و سلامت نفس و تقوي در سختترین وضعی که باید جان آدمی آشفتگی پیدا کند و بر ضد،
متجاوز سخت به تلاش افتد آشکار میشود و پرهیزکاري دل و ترس از پروردگار عالمیان که مشاهده میکنید دچار شگفتی میشود.
از این آیه مبارکه استفاده میشود:
باید از خدا ترسید و از قتل نفس و کارهاي ناشایست پرهیز نمود و همچنین از خباثت نفس قابیل و تقواي هابیل عبرت گرفت.
(28)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 253
گر تو در قتلم گشائی دست خویش من نیارم دست بر قتل تو پیش
زان که من ترسم ز ربّ العالمین رو به ترك امر او نارم یقین
(28)
، ص: 254
[سوره المائدة ( 5): آیه 29 ] .... ص : 254
اشاره
( إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ ( 29
ترجمه و شرح .... ص : 254
خداوند متعال در این آیه کریمه برنامه تعلیمی هابیل را که به برادرش قابیل اعلام نموده بیان میکند که وي به برادرش گفت هر
صفحه 117 از 214
قاتل و جنایتکاري بخود ستم نموده و گناهان کسی را که کشته است نیز بعهده گرفته و بر عقوبت خود افزوده است، لذا من از
پروردگار خود خائف و ترسان هستم و هرگز بر تو سبقت نخواهم نمود و دست ستم به سوي تو نمیگشایم و اگر نتوانم از سوء
قصد تو دفاع کنم و مرا بقتل رسانی بخود ستم نموده و گناهان مرا نیز بعهده گرفته و بر جنایت و گناهان خود افزودهئی و براي
همیشه مورد غضب پروردگار بوده و بهر دو گرفتار خواهی شد، اینک میفرماید:
هابیل گفت من میخواهم کیفر گناه کشتن من به دست تو و جزاي گناه تمرّد و مخالفت تو هر دو بخودت باز گردد پس از آنچه
قصد اقدام داري برگرد و اگر برنگردي دچار آتش دوزخ خواهی شد ، ص: 255
و این ملازمت آتش مزد و کیفر ستمکاران است.
هابیل برادر خود را به سه امر از ارتکاب به برادرکشی تهدید نمود: اوّل ترس از خدا. دوّم حمل گناه او و گناه نفس خود. سوّم در
زمره ملازمان آتش و در شمار ستمکاران قرار گرفتن و باین ترتیب خودداري خویش را از گناه کشتن باز گفت تا وي نیز بدو
تأسّی جوید و سنگینی بار کشتن را باز کرد تا از آن بیزار و گریزان شود و در این هر دو کار آن اندازه که آدمی را یاراي آن هست
تا بدي و انگیزههاي آن را از قلب انسانی دور کند پیش رفت.
ولی نمونه شرّ و بدي آنگاه خوب مصوّر میشود که آدمی بداند سخن در وي چه تأثیر دارد.
اگر کسی بگوید که چگونه گناهان مقتول بعهده قاتل خواهد بود و به عقوبت او افزوده میشود در صورتی که بحکم خرد هر کس
تنها به گناه خود که از روان او سر چشمه گرفته و خبث باطنی او رشد و ظهور نموده کیفر و عقوبت خواهد شد چنانکه در آیه 22
سوره طور و 165 سوره انعام میفرماید:
کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَۀٌ- وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري نیز این مطلب را تأیید میکند.
برخی از مفسّرین در جواب این گفتار نوشتهاند:
مؤاخذه و اجراي عقوبت در باره تبهکاران بمنظور انتظام اجتماع است که از ستم و تجاوزات افراد تبهکار جلوگیري شود و در نتیجه
آن مردم مبتذل از بکار بردن نیروي غضب و تجاوز بر دیگران باز مانند و بدین وسیله نظام اجتماع تعدیل گردد و اجراي عقوبت در
، ص: 256
باره تبهکاران بمنزله دفع ضرر و مانند جلب نفع است که هر دو رکن حیات افراد بشرند از این نظر اجراي کیفر تابع مصالح و
مفاسدي است که در نظر خردمندان تغییر پذیر میباشد همچنانکه اجر و پاداش نیکوکاران نیز بر این اساس است.
بنابراین کسی که در دین اسلام و احکام آن بدعت گذارد براي جلوگیري از نفوذ و انتشار آن هر که از آن بدعت پیروي کند
گناهکار محسوب و شایسته عقوبت است و براي بدعتگذاري نیز با اینکه عملی مرتکب نشده و یا در قید حیات نباشد گناه شمرده
میشود. زیرا عمل اشخاصی که به آن بدعت رفتار کردهاند رهبري بدعت گذارده بود بدین جهت گناهان و عقوبتهاي بدعت گذار
زیاده بر همه اشخاص است از او پیروي نموده و مینماید، و همچنین اگر کسی به ظالم و ستمگر کمک کند خردمندان او را نیز
ظالم شمردهاند گر چه عمل او با مردم تماس نداشته و ستم نبوده باشد ولی براي جلوگیري از اجتماعات و دستهبندیهاي ستمگران
هر که به آنان کمک کند او را شریک در ظلم آنان شمردند و شایسته عقوبت دانند لذا براي اهتمام بحق حیات و زندگی افراد
مسلمان اگر کسی به ستم کشته شود براي رعایت حق حیات او که خون او بهدر نرود و تا اندازهئی تدارك و احترامی از او شده
باشد مقتول را پاك و پاکیزه از هر گناه دانسته و در اثر اینکه قاتل خون او را بهدر داده گناهان مقتول را بعهده خود گرفته است و
در اجراء کیفر او سختگیري میشود و کارهاي نیک قاتل را نیز از شئون مقتول بشمار میآورند و اگر مقتول حقوقی را از مردم
تضییع نموده و به عهده داشته از قاتل مطالبه مینمایند زیرا که او حقوق مردم ، ص: 257
را پایمال کرده و به زندگی شخص مدیون خاتمه داده است، بر این اساس قاتل را بهر دو گناه یعنی جنایت قتل و دیگر گناهان
صفحه 118 از 214
( مقتول که به عهده داشته عقوبت مینمایند. ( 29
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 257
من همی خواهم که تا گردي تو باز بر گناه قتل من اندر مجاز
تا که باشی حامل اجرام من هم بجرم خویش گردي ممتحن
هر که قتلی تا کند از بی تمیز بر تو باشد آن گنه تا رستخیز
زان که اوّل از تو سر زد این گناه خلق را بر فعل بد دادي تو راه
پس تو باشی زین عمل اصحاب نار وین جزاي ظالم است از کردگار
(25)
، ص: 258
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 258
قوله تعالی: إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ.
کلمه بوء یعنی مساوات چنانکه بیضاوي و راغب در مفردات و مجمع البیان از زجاج نیز این معنی را نقل کردهاند ولی صاحب
مجمع البیان و المنار و عدّهاي دیگر از محقّقین معنی اصلی آن را رجوع گفتهاند، لکن در ضمن آیات قرآن به معانی مختلفی بکار
برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی شایسته و سزاوار شدن چنانکه در آیه 90 سوره بقره میفرماید: )
فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ- یعنی پس آنان بطور مضاعف سزاوار قهر و غضب پروردگار گشتند.
2) بمعنی فرود آمدن چنانکه در آیه 56 سوره یوسف میفرماید: )
یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ- یعنی که هر مکانی بخواهد در آنجا فرود آید.
3) بمعنی جاي گرفتن و امکان یافتن است چنانکه در آیه 121 سوره آل عمران میفرماید: )
وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ- یعنی اي پیامبر بیاد آور بامدادي را که براي مبارزه و جنگ أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 10 ، ص: 259
مؤمنان را اسکان دادي و مهیّا ساختی.
4) به معنی بازگشتن چنانکه در آیه 29 سوره مائده میفرماید: )
إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ.
یعنی هابیل به قابیل گفت من از خدا میخواهم که گناه کشتن من و جرم مخالفت تو هر دو به تو باز گردد و نتیجه هر دو کار
زشت را لمس نمائی.
ضمنا از ثلاثی مجرد این ماده پنج فعل ماضی و یک فعل مضارع و از باب تفعیل آن یک اسم مفعول و سه فعل ماضی و سه فعل
مضارع و از باب تفعل آن یک فعل ماضی و سه فعل مضارع بر رویهم هفده بار در دوازده سوره طی شانزده آیه قرآن کریم آورده
شده است.
صفحه 119 از 214
، ص: 260
[سوره المائدة ( 5): آیه 30 ] .... ص : 260
اشاره
( فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 30
ترجمه و شرح .... ص : 260
خداوند متعال در این آیه شریفه کیفیت کشتن قابیل هابیل را بیان نموده و توضیح میدهد که پس از آنهمه پند و اندرز و مسالمت
جوئی و بیم دادن از پایان کار، نفس بدکار دست بکار شد و گناه صورت گرفت و این چنان بود که نفس او هر مانع را از پیش راه
برداشت و کشتن را در برابر دیدگان جان و تن او بیاراست.
قابیل در آغاز امر هرگز اینچنین نیروي شقاوت و سنگدلی را کسب نکرده بود تا پس از مدتی فکر و اندیشه در خود نیروي تمرد و
حسد را تقویت نموده و بسرزنش وجدان گوش نکرد تا توانست به چنین جنایتی اقدام کند و آتش حسد خود را فرو نشاند.
شیطان بر قابیل وسوسه کرد که اگر هابیل را نکشی این نام که قبول قربانی باشد در اعقاب وي باقی خواهد ماند و بر ذریات تو
میاهات خواهند کرد و نیز مقام وصایت براي او مسلم شده است اما اگر او را بکشی قهرا وصایت از آن تو خواهد بود و اعقابی براي
وي نخواهد بود تا بقبول قربانی مباهات نمایند لذا کشتن برادر در نظر ، ص: 261
قابیل نیکو آمد و نفس اماره او را مایل به قتل برادرش ساخت و او را کشت ولی چون بنیانی را که خداوند نهاده و بنا کرده بود
خراب ساخت لذا در زمره زیانکاران داخل گردید و چه خسارات و زیانی بزرگتر از اینکه در دنیا و آخرت دچار زیان گردید
اینک میفرماید:
نفس سرکش تدریجا قابیل را به کشتن برادر مصمم ساخت تا اینکه او را کشت و از زیانکاران شد چه زیانی از این بالاتر که عذاب
وجدان و مجازات الهی و نام ننگینی را تا دامنه قیامت براي خویش فراهم ساخت.
(30)
، ص: 262
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 262
پس نمود آسان بر او قتل اخیه دیو سرکش یا که نفس آن سفیه
دید پس هابیل را روزي به خواب در رمه برداشت سنگی با شتاب
کوفت آن را بیتأمل بر سرش کشت و اندر خون کشید آن پیکرش
گشت او پس در دو کون از خاسرین در حیاتش خوار و مطرود و غبین
این چنین بودش زیان دنیوي چیست تا او را عذاب اخروي
صفحه 120 از 214
پس ندانست او که با او چون کند در زمین آن جثّه را مدفون کند
همچو دزدان داشت او را در کتف میکشیدش روز و شب بر هر طرف
(30)
، ص: 263
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 263
قوله تعالی: فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ الصّبح و الصّباح یعنی اول روز چنانکه در آیه 34 سوره مدثر میفرماید:
وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ- یعنی سوگند بصبح آنگاه که آشکار شود.
بعقیده راغب صبح و صباح هر دو بمعنی اول روز و وقت پیدا شدن سرخی آفتاب در افق است ولی صاحب اقرب الموارد صباح را
اول روز و صبح را فجر یا اول روز گفته است همچنین است عقیده صاحب قاموس ولی صاحب صحاح فقط فجر نوشته است لکن
کلمه صبح در ضمن آیات قرآن در دو معنی بکار برده شده است:
1) به معنی بامدادان چنانکه در آیه 20 سوره قلم میفرماید: )
فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ- یعنی بامدادان نخل آن بستان چون خاکستر سیاه گردید.
2) به معنی شدن یا گردیدن است چنانکه در آیه مورد بحث میفرماید: )
فَأَصْ بَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ: یعنی قابیل بسبب کشتن برادرش هابیل از زیانکاران عالم گردید. و همچنین در آیه 103 سوره آل عمران
میفرماید:
فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً- یعنی همگی به لطف و رحمت الهی برادر ، ص: 264
دینی یکدیگر شدند.
نظیر این معنی در ضمن آیات قرآن زیاد بکار برده شده است و از این ماده است:
مصباح (اسم آلت) و این کلمه نیز در دو معنی بکار برده شده است.
1) بمعنی ستاره چنانکه در آیه 5 سوره ملک میفرماید: )
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ- یعنی ما آسمان گیتی را به ستارگان درخشان زیب و زیور داریم.
2) بمعنی چراغ چنانکه در آیه 35 سوره نور میفرماید: )
مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَۀٍ- یعنی داستان نور پروردگار به قندیلی ماند که در آن روشن چراغی باشد و آن
چراغ در میان شیشهاي قرار گیرد.
و کلمه اصباح بکسر اول مصدر است و بمعنی صبح نیز آمده است چنانکه در آیه 96 سوره انعام میفرماید:
فالِقُ الْإِصْ باحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَ کَناً- یعنی شکافنده صبح است و شب را محل سکون و آرامش قرار داد. و بعضی آن را اصباح بفتح
اول خواندهاند که جمع صبح میباشد.
و از این ماده است:
مصبح (اسم فاعل) یعنی آنکه وارد وقت صبح میشود چنانکه در آیه 83 سوره حجر میفرماید:
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَۀُ مُصْبِحِینَ- یعنی آنگاه که وارد صبح میشدند صیحه آنها را فرا گرفت.
، ص: 265
صفحه 121 از 214
[سوره المائدة ( 5): آیه 31 ] .... ص : 265
اشاره
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِي سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِی
( فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ( 31
ترجمه و شرح .... ص : 265
خداوند متعال در این آیه کریمه حال قابیل را بیان کرده و توضیح میدهد که قابیل پس از کشتن هابیل خواست جسد او را پنهان
کند پدر و مادر و برادرانش بجرم او آگاه نشوند در حیرت فرو رفته زمانی به این حالت سرگردانی بسر برد ناگهان دو کلاغ با
یکدیگر زد و خورد نمودند یکی از آنها کشته شد و دیگري زمین را کنده و جسد کلاغ را در خاك پنهان کرد. قابیل صحنه را که
مشاهده نمود آموخت که باید جسد برادرش را در خاك پنهان کند زیرا تا آن هنگام قابیل ندیده بود که چگونه میّت را میتوان
دفن نمود، اینک میفرماید:
سپس خداوند کلاغی را بر انگیخت در زمین جستجو کند و کاو میکرد و چیزي در آن پنهان کرده و خاك بر آن ریخت تا به
قابیل نشان ، ص: 266
دهد که لاشه برادر را چگونه پنهان و دفن کند، قابیل بخود گفت واي بر من آیا من نمیتوانم مثل این زاغ باشم و جسد برادر خود
را دفن کنم پس جثّه برادر را زیر خاك پنهان کرد و در اثر زحماتی که پس از کشتن برادر دید و همچنین از ترس و رسوائی از
کار خود پشیمان شد زیرا اصولا انسان پس از انجام هر کار زشتی یک نوع حالت ناراحتی و پشیمانی در دل خود احساس میکند
زیرا زشتی گناه در برابر قابیل بصورت حسی نمایش پیدا کرد چه پس از آنکه برادر کشته شد و زندگی پاکیزه از تن او بیرون رفت
بصورت مرداري درآمد که دیدن و بوئیدن آن آرام از جان آدمی میگرفت لذا حکمت خدائی چنان خواست که با همه چیرگی و
شکوهی که در کشتن برادر نشان داده بود بوي نشان دهد که از کلاغی در گروه پرندگان ناتوانتر است.
از این آیه استفاده میشود:
قابیل بطوري فاقد شعور و ادراك بوده که در باره پنهان نمودن جسد مقتول، خدا کلاغی را براي تعلیم او فرستاد تا بیاموزد و جسد
برادرش را دفن کند.
و نیز مستفاد میگردد که علوم و دانش بشر اکتسابی است و پایه آنها بر ادراك و حسّ بینائی و شنوائی و مانند آن است که در اثر
برخورد و تماس با موجودات آنها را بشناسد و بوسیله تفکر و اندیشه بپاره از اسرار طبیعت راه یابد، و همچنین استفاده میشود که
عاقبت ستم و خون ریزي ندامت و پشیمانی دائمی است، لذا باید از سرگذشت پیشینیان عبرت گرفته و با نیروي ایمان صفات رذیله
را از خود دور نمود.
، ص: 267
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 267
صفحه 122 از 214
پس برانگیزاند زاغی را خدا کشت زاغ دیگري را از جفا
کرد زاغ مرده را در زیر خاك دید قابیل آن ز غم شد دردناك
گفت پس یا ویلتی بر عقل خود که مرا کمتر ز زاغی بد خرد
من شدم عاجز که باشم چون غراب وین بد از تأثیر فعل ناثواب
تا چو او پوشم برادر را بخاك نیستم بر قدر زاغی علمناك
کرد مر هابیل را در خاك زود پس پشیمان گشت و غم بر غم فزود
زان که رویش شد سیه حالش تباه کس نمیکرد از بدي بر وي نگاه
آدم او را راند و شد دور از دیار کرد پس آتش پرستی اختیار
حال او بر خواري و توبیخها جملگی ثبت است در تاریخها
(31)
، ص: 268
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 268
قوله تعالی: فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ.
لغت بحث یبحث بحثا- از باب منع یمنع به معانی کاویدن و تفتیش کردن و کشف و طلب و خواستن و کندن و حفر کردن و
خواستن چیزي در خاك و تفحّص نمودن.
بحث به معانی معدن و کان و مار بزرگ است و جمعش بحوث- بحّاث و بحوث بر وزن صبور صیغه مبالغه است یعنی مرد بسیار
بحث کننده.
و بحوث- نام یکی از اسماء سوره توبه است زیرا این سوره شامل کاویدن و تفتیش از اسرار منافقین است.
و باحث اسم فاعل یعنی کاونده- و باب انفعال آن انبحاث یعنی تفتیش کردن و باب مفاعله آن مباحثۀ یعنی با یکدیگر بحث کردن
است.
، ص: 269
[سوره المائدة ( 5): آیه 32 ] .... ص : 269
اشاره
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا
( النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ( 32
ترجمه و شرح .... ص : 269
صفحه 123 از 214
خداوند متعال پس از ذکر داستان کشتن قابیل هابیل را بخاطر تجاوزي که بیجهت و سبب بر مردم آرام و سالم که هیچ بدي
نمیکنند و به دفاع بر نمیخیزند در این آیه شریفه بیان نموده که بر بنی اسرائیل واجب کردیم که گناه کشتن نفس که براي
قصاص یا براي جلوگیري از فساد کلّی نباشد همچون کشتن تمام مردم است و نگاهداري یک نفس و زنده نگاه داشتن آن با این
حمایت بهر صورتی که باشد که یکی از آن صورتها قصاص است همچون زنده نگاه داشتن تمام مردم است زیرا تجاوز به جان
یک تن تجاوز بحق و حیات است که نگاهدارنده زندگی تمام مردم است و چون کسی باین حق پشت پا زند چون آن أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 10 ، ص: 270
است که بهر کس که در پناه این حق بسر میبرد تجاوز کرده باشد چون یک فرد را بکشند حق حیاتی که دارد و در این حق با
دیگر مردم شریک است کشته شده و چون نفسی نگاهداري شود مثل آن است که همه نفوس که شایسته نگاهداري هستند زنده
نگاهداشته شده باشند و با وجود آنکه از بنی اسرائیل پیمان گرفته شد تا جان و خون مردم را نگاهداري کنند و با آنکه پیامبران این
مطلب را بمردم رساندند و آنان را بیم دادند هنوز بسیاري از آنان از راه میانه و درست بسیار دورند و هوي و شهوت آنان را به هر
جا بخواهد میکشد، اینک میفرماید:
بسبب این جرم شنیع و فعل قبیح که از پسر آدم نسبت به پسر دیگرش ظاهر شد ما به بنی اسرائیل حکم کردیم و أمر واجب الاطاعۀ
قرار دادیم هر چند قبل از بنی اسرائیل هم این حکم بود ولی در کتابشان نبود و تورات اوّلین کتابی بود که این امر در آن نوشته و
ثبت شده بود لذا قرآن آنها را اختصاص بذکر داد که هر کس کسی را بدون اینکه کسی را کشته باشد و قصاص او واجب باشد، یا
کسی که در روي زمین فساد کند یعنی موجب تزلزل مردم و سبب امنیّت خلایق گردد و باعث قتل و هلاك و تخریب نفوس و
زراعات شود و یا راهزنی کند چنان است که همه مردم را کشته است و بر تمام جامعه بشري تجاوز کرده است، زیرا کسی که کشته
شده ملک و متعلّق بهمه جامعهاي است که در آن میزیسته و تعدّي و تجاوز به یک نفس حتّی نفس خویشتن بانتحار مستحق
عذاب شدید خدائی خواهد بود و هر کس هم بهر وسیله موجب زنده کردن نفسی گردد و به شخصی حیات بخشد چنان است که
بهمه مردم حیات بخشیده است، زیرا که ، ص: 271
او ملک و عضو جامعه است و به تمام جامعه احسان شده است و یا بعبارت دیگر در عمل قتل نفس سنّت بدي نهاده و امر را در نظر
سایرین سهل و آسان کرده و بکردار او آدمکشی رواج مییابد و گناه همه بگردن او خواهد بود و در هر خونی که بریزد شرکت
یافته است، و همچنین در عمل نیک که کسی جان کسی را بخرد یعنی او را از مردن یا گمراهی نجات بخشد سنّت نیکی نهاده
است که اسباب تأسّی مردم در امور خیر شده است و رسولان ما با دلایل روشن بسوي بنی اسرائیل آمدند و آیات آشکار را براي
مردم آوردند و باز بسیاري از ایشان در روي زمین تعدّي و اسراف نمودند و در زمین زیاده روي میکنند.
از این آیه استفاده میشود:
قتل و خونریزي جز براي قصاص و اجراي قانون الهی حرام میباشد و توبه قاتل پذیرفته نیست، و نیز مجازات قاتل یک فرد نزد
خداوند متعال چنان است که گویا همه مردم را بهلاکت رسانده باشد و نجات یک نفس در حکم نجات جمیع بشر است، و
همچنین مستفاد میشود که قتل راهزن و مشرکی که قتل نفس کند واجب است و نیز استفاده میشود که بنی اسرائیل مردمان ظالم
هستند و با ارتکاب بقتل نفس و ریختن خون بخداوند متعال عاصی شدهاند لذا نباید مثل آنها مرتکب گناهان گردید.
(32)
، ص: 272
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 272
صفحه 124 از 214
گفت پس من اجل ذلک در بیان ما نوشتیم این بر اسرائیلیان
حکم یعنی زین سبب کردیم ما گر کس ار بکشد کسی را ناروا
بی ز قتل نفس و اجراي قصاص که بود لازم بر او بیاختصاص
یا فسادي کرده باشد در زمین چون زنا و دزدي و شرك از یقین
هست احصان شرط قتل اندر زنا هم به دزدي بستن ره هر کجا
گر کشی آن دزد وز این را رواست کاندر آن آسایش خلق خداست
پس بدون این جهتها گر کشد هیچ نفسی نفس دیگر بیرشد
پس بر آن ماند که خلقان را تمام کشته باشد زین تجرّي در نظام
و آنکه گردد بر حیاة کس سبب کز هلاکش وا رهاند و از تعب
پس بر آن ماند که احیاء نفوس کرده باشد جمله را اندر جلوس
گر کسی را شد کسی بر حق دلیل کرده احیا نفسها را در سبیل
سوي اسرائیلیان با بیّنات آمدند از ما رسولان بر نجات
اکثر زایشان پس از آن در زمین مسرفان بودند از آئین و دین
بودشان یعنی تجاوز از حدود وز طریق اعتدال آن سان که بود
قتل ناحق بعد تشدید عظیم مینمودندي بدون خوف و بیم
پس شد ارسال رسولان از خدا سوي ایشان بهر نهی از ناروا
(32)
، ص: 273
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 273
قوله تعالی: مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ.
اجل- یعنی بخاطر، چنانکه خداوند متعال به پیغمبر اکرم فرمودند:
یعنی من جهان را بخاطر تو و ترا بخاطر خودم آفریدم. -« خلقت الخلق لاجلک و خلقتک لأجلی »
ارباب لغت اصل این کلمه را بمعنی جنایت نوشتهاند، صاحب اقرب الموارد معتقد است که این کلمه ابتداء در تعلیل جنایت سپس
در مطلق تعلیل استعمال شده است.
صاحب نهایه مینویسد: در همزه آن فتح و کسر هر دو صحیح است و در قرآن مجید هم فقط یک بار آمده است.
امّا کلمه اجل بکسر همزه بمعنی دردي است در گردن که در اثر بد خوابیدن بهم برسد و جمعش نیز آجال است و نیز به معانی کلّه
شتران و آهوان است.
و آجل هم اسم فاعل بمعنی جنایتکار است.
، ص: 274
توضیحات .... ص : 274
صفحه 125 از 214
قوله تعالی: إِذْ قَرَّبا قُرْباناً- قربان چیزي را گویند که براي تقرب خداوند برسم پیشکشی در مقام معینی حاضر میکنند خواه حیوان
باشد یا متاع دیگر لذا پس از آنکه حضرت آدم علیه السّلام مأمور شد که هابیل را وصی خویش قرار بدهد و اسم اعظم خدا را به
وي تعلیم کند قابیل چون برادر بزرگ بود و متوقع این معنی بود خشمناك شد و حضرت آدم براي اسکات وي و به خاطر اینکه
بداند که این امر موهبت الهی است آندو را مأمور ساخت که هر یک هدیهاي براي تقرب به خداوند در کوهی که در آن حوالی
بود حاضر نمایند و قبول هدیۀ هر یک دلیل شایستگی او براي وصایت باشد و در آن زمان چون مستحقی نبود که باو صدقه بدهند
آتشی میآمد و قربانی را میسوزاند و این علامت است قبولی قربانی بود هابیل که گلهدار بود بهترین گوسفندان خود را با مقداري
شیر و سر شیر براي قربانی حاضر نمود و با خلوص نیت راضی شد بحکم الهی و قابیل هم که اهل زراعت بود دسته گندمی که
پستترین محصول او بود براي احتمال ظفر بمقصود بدون خلوص نیت برسم هدیۀ آورد و در دل داشت که اگر قربانی وي قبول
شود چه بهتر و الّا دست از مقصود برندارد ناگهان آتشی پدید آمد و قربانی هابیل را سوخت و ذخیره آخرت او قرار داد و هدیه
قابیل باقی و برقرار و مردود به دنیاي دنی گردید در این هنگام ، ص: 275
قابیل از فرط خشم برادر کوچک خود را تهدید بقتل نمود هابیل برادر را متنبه کرد که قبول و عدم قبول قربانی از جانب خدا بوده
و علت آن خلوص نیت و پرهیزکاري متقرّب است و آن اختیاري خود شخص است تو هم میخواستی تقوي را شعار خود
میساختی و نیت را خالص میکردي تا هدیهات مورد قبول حق قرار میگرفت و از این معلوم میشود که مراد از پرهیزکاري در مقام
عمل مشروط به اخلاص است مانند عبادات و صدقات و نمیتوان گفت مراد پرهیزکاري از تمام معاصی است و اعمال فساق مقبول
نیست زیرا مستفاد از این آیه کریمه این است که قبول عمل متعلق به عمل است که بآن تقوي تعلق گرفته باشد و تقوي در عمل
قربی به آن است که غیر خدا را در آن شریک نکند و اطیب اموال خویش را صدقه دهد مانند هابیل و خروج از تقوي بآن است که
اغراض دیگري ضمیمه نماید و از اخصّ اموال خویش صدقه دهد مانند قابیل که در صورت اول شخص متقی در آن عمل خوانده
میشود و در صورت دوم غیر متقی در آنعمل و در سایر اعمال خواه متقی باشد خواه نباشد در هر دو صورت فرق ندارد.
قوله تعالی: لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِيَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ.
اگر بگویند دفاع امر است واجب چرا هابیل دفاع نکرد بلکه او را با این سخن جري نمود جواب داده شده که موضوع دفاع هنوز
محقق نشده بود درست است که هابیل به قابیل گفت من ترا خواهم کشت اما در چه موقع و به چه وسیله لذا منظور هابیل که مردي
خدا پرست بود و موعظه و نصیحت و تسکین حسادت و خشم قابیل ، ص: 276
بود تا شاید بدینوسیله قابیل را هدایت و از این عمل خطرناك منصرف سازد و این گفتار نرم چنان بود که بایستی باین ترتیب
خودداري خویش را از گناه کشتن آشکار مینمود تا وي نیز بدو تأسّی جوید و سنگینی بار کشتن را باز کرد تا از آن بیزار و
گریزان شود و در این کار آن اندازه که آدمی را یاراي آن هست تا بدي و انگیزههاي آن را از قلب انسانی دور کند پیش رفت و
بدین صورت نمونه آرامش خاطر و سلامت نفس و تقوي در سختترین وضعی که باید جان آدمی آشفتگی پیدا کند و بر ضد
متجاوز سخت به تلاش افتد آشکار میشود و انسان آرامش و آسایش ضمیري که بدین گونه در برابر بیم کشتن میبیند و
پرهیزکاري دل و ترس از پروردگار عالمیان که مشاهده میکند دچار شگفتی میشود.
ولی آیا سخن هابیل بر قابیل تأثیر کرد؟ نه بلکه نفسش در برابر او کشتن برادر را بیاراست و پس از آن همه پند و اندرز و بیم دادن
از پایان کار نفس بدکار دست به کار شد و کشتن برادر را در مقابل دیدگان جان و تن او بیاراست، برادري که رفیق و یاور او بود
زیان دیگر از دست دادن نفس بود که با آراستن زشتی در برابر او دشمن وي گردید، زیان دیگر از دست رفتن دنیا بود به این که
بر جانش پشیمانی و پریشانی و شکنجه وجدان از کاري که کرده بود چیره شد و زیان واپسین از دست رفتن آخرت بود با این گناه
بزرگی که در نزد خدا همّایه شرك و انباز گرفتن براي خداست.
صفحه 126 از 214
زشتی گناه در برابر او بصورت حسّی نمایش پیدا کرد چه پس از آنکه برادر کشته شد و زندگی پاکیزه از تن او بیرون رفت
بصورت ، ص: 277
مرداري درآمد که دیدن و بوئیدن آن آرام را از جان آدمی میگیرد.
حکمت خدائی چنان خواست که با همه چیرگی و شکوهی که در کشتن برادر نشان داده بود به وي نشان دهد که از کلاغی در
گروه پرندگان ناتوانتر است، لذا پس از مشاهده زمین کندن کلاغ گفت واي بر من که از یک غراب پستتر باشم و ندانم جثّه
برادر را چکنم آیا عاجز هستم از اینکه مانند این غراب باشم، لذا بدن برادر خود را پنهان کرد و او را دفن نمود.
از این آیه استفاده میشود:
که دفن مردگان در زیر خاك از ابتداء خلقت بشر بلکه در حیوانات بامر الهی بوده، لذا کسانی که مردگان را میسوزانند یا در
صندوق بسته میگذارند یا به دریا میاندازند یا مومیائی میکنند تمام بر خلاف دستور الهی است.
قوله تعالی: مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ.
پند و اندرز در پارهیی از نفوس کارگر نمیشود و در آن هنگام که شرّ ریشهدار است مسالمت از تعدّي جلو نمیگیرد هیچ پندي
مؤثّرتر از پند و اندرز برادر مؤمن آرام مهربانی نمیتواند باشد و هیچ مسالمتی بپاي این نمونه مجسّم که نماینده بلندترین پایه
مسالمت ممکن است نمیرسد و با وجود این دیدیم که از آن کاري بر نیامد بهمین جهت است که حکم قانون و قصاص تنها
میتواند جلوگیر اینگونه نفوس باشد و پیش از آنکه حدود خدائی در قصاص بیان شود زشتی گناه را پس از آن داستان دردناك
خداوند متعال بار دیگر در ، ص: 278
این آیه شریفه جلوه داده است بخاطر وجود همین نمونههاي بشري و بخاطر تجاوزي که بیجهت و سبب بر مردم آرام و سالم که
هیچ بدي نمیکنند و به دفاع برنمیخیزند میرسد، لذا میفرماید: بر بنی اسرائیل واجب کردیم که گناه کشتن نفسی که براي
قصاص یا براي جلوگیري از فساد کلّی نباشد همچون کشتن تمام مردم است و نگاهداري یک نفس و زنده نگاه داشتن آن با این
حمایت بهر صورتی که باشد که یکی از صورتها قصاص است همچون زنده نگاه داشتن تمام مردم است و اینکه در این آیه مبارکه
میفرماید: بر بنی اسرائیل چنین نوشتیم منافی آن نیست که بر دیگران نیز نوشته شده باشد چیزي که هست سیاق کلام در اینجا با بنی
اسرائیل مناسبت دارد.
تجاوز به جان یک نفر تجاوز به حقّ حیات است که نگاهدارنده زندگی تمام مردم است و چون کسی به این حق پشت پا زند مانند
آن است که بهر کس که در پناه این حق بسر میبرد تجاوز کرده باشد چون یک فرد را بکشد حق حیاتی که دارد و در این حق با
دیگر مردم شریک است کشته شده و چون نفسی نگاهداري شود مثل آن است که همه نفوس که شایسته نگاهداري هستند زنده
نگاه داشته شده باشند، لذا حکمت قصاص در بیان مجرّد آن که وابسته به حقوق عمومی مردم و علّتهاي نخستین است آشکار
میشود.
با وجود آنکه از بنی اسرائیل پیمان گرفته شد تا جان و خون مردم را نگاهداري کنند و با آنکه پیامبران این مطلب را به مردم
رساندند و آنان را بیم دادند هنوز بسیاري از آنان از راه میانه و درست بسیار دورند و هوي و شهوت آنان را بهر جا بخواهد
میکشد. ، ص: 279
و از کلمه بغیر نفس در این آیه مبارکه استفاده میشود که هیچ موجود با ارزش روح و روان بشریت برابري نمیکند و مقام
انسانیّت از هر پدیدهاي ارزندهتر و ارجمندتر است و هنگامی بی وزن خواهد بود که در سیرت او شقاوت و درندگی رسوخ نموده
است دست پلید خود را بخون بی گناهی آلوده کند آنگاه قصاص روح پلید و قتل شخص درنده ضرور است زیرا فقط بدین وسیله
خون هدر رفته جبران میپذیرد و افراد مبتذل نیز مورد تهدید قرار میگیرد تا به دیدگان مردم مجسّم شود که جنایت گریبانگیر
صفحه 127 از 214
است و جنایتکار عموم مردم را علیه خود برانگیخته که در مقام انتقام و عقوبت او برآیند، زیرا جنایتکار در سیرت حیوان درّنده
ایست که به صورت بشر درآمده و به رخسار خود ماسک بشریّت آویخته بدین جهت احترام خون پلید او هدم نوع بشریّت و هتک
مقام انسانیّت خواهد بود.
و نیز کلمه ذلک در این آیه شریفه به خسارت و ندامت و خطرهاي جنایت بی سابقهاي که قابیل مرتکب شد دلالت و اشاره دارد
زیرا چون هابیل وصیّ حضرت آدم بود قتل وي جنایت بزرگی بود لذا جنایت قتل انبیاء به مراتبی بزرگتر بوده است، و چون بنی
اسرائیل بشهادت قرآن گروه فراوانی از پیامبران را بقتل رساندند لذا خداوند متعال فقط ایشان را مورد تهدید و اخطار قرار داده و
فرمود:
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ و چون بنی اسرائیل طبق گواهی آیات قرآن از کشتن آنهمه پیامبران بزرگ باکی نداشتند لذا
خداوند جریمه شهید نمودن هر یک از آنان را بمنزله جریمه کشتن عموم مردم قرار داده و فرمودند: أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 10 ، ص: 280
مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ (أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ) فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً.
قابل توجّه اینکه در روایات متعدّدي وارد شده که این آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادّي است امّا از آن مهمتر مرگ
و حیات معنوي یعنی گمراه ساختن یک نفر یا نجات او از گمراهی است.
اگر کسی بگوید: با اینکه حکم مزبور اختصاص به بنی اسرائیل ندارد چرا نام آنها بخصوص در آیه ذکر شده است.
در جواب میتوان گفت ذکر نام بنی اسرائیل در این آیه شریفه بخاطر این است که مسئله قتل و خونریزي بویژه قتلهائی که از حسد
و تفوّق طلبی سر چشمه میگیرد در میان آنها فراوان بوده است بهمین جهت نخستین بار این حکم الهی در برنامههاي آنها
گنجانیده شد.
قوله تعالی: وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ.
این آیه نیز مبنی بر تهدید یهود است با اینکه در تورات بسیاري از احکام کیفري را ذکر نمودیم و شئامت و سوء عاقبت قتل افراد
بیگناه را نیز یادآوري نموده و بمنظور پند آنان نیز نخستین خونریزي در زمین واقعه شقاوت قابیل را حکایت نمودیم لکن اصلا در
دلهاي آهنین آنان اثري ننموده بسیاري از آنها از نظر قساوت و سنگدلی هرگز جنایت و قتل نفوس دریغ ننمودند.
و با وجود اینکه از بنی اسرائیل پیمان گرفته شد تا جان و خون مردم را نگاهداري کنند و با آنکه پیامبران این مطلب را بمردم
رساندند و آنان را بیم دادند هنوز بسیاري از آنان از راه میانهروي و درست بسیار دورند و هوي و شهوت آنان را به هر جا بخواهی
میکشد.
، ص: 281
روایات .... ص : 281
1) عیاشی از زراره روایت کرده که وي گفته حضور امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم مردم عقیده دارند که قابیل هابیل )
را به آن علّت بقتل رسانید که آدم خواهر قابیل اوزار را که دختري زیبا بود به هابیل داد و اقلیما که زشت بود به قابیل تزویج نمود
سپس تزویج خواهران به برادران را خداوند حرام فرمود و به خاطر این موضوع قابیل نسبت به برادرش هابیل کینهورزي نمود و او را
بقتل رسانید حضرت صادق علیه السّلام فرمود این عقیده نادرست و سخیف است که با کمال بیشرمی چنین نسبت ناروائی به
حضرت آدم اوّلین پیغمبر و خلیفه خدا میدهند و حال آنکه ده هزار سال پیش از خلقت آدم خداوند بقلم قدرت حوادث و اموري
که تا روز قیامت در عالم باید جاري شود در لوح محفوظ نوشته و چیزهائی که حلال و حرام بودهاند معیّن فرموده و از جمله
صفحه 128 از 214
محرّمات تزویج برادر و خواهر و فرزند و مادر و سایر محرّمات نسبی است که حرام بوده و تا به قیامت حرام خواهد بود.
زراره میگوید مجدّدا حضورش عرض کردم پس بچه علّت قابیل هابیل را بقتل رسانید فرمود خداوند به آدم وحی فرمود که
اختصاصات نبوت را به هابیل تسلیم نموده و اسم اعظم را به او تعلیم کن و او را وصیّ خود قرار بده قابیل چون خود را بزرگتر و
شایستهتر ، ص: 282
از برادرش میدانست به هابیل حسد برد و آدم بنا بفرمان خدا به آن دو برادر دستور داد که قربانی در راه خدا بنمایند هر کدام
مورد قبول واقع شد وصیّ و جانشین پدر گردند آنها نیز بر طبق دستور پدر قربانی خود را بر بالاي کوه گذاردند که اتفاقا آتش
قربانی هابیل را بسوزانید و با سوختن آن پذیرش قربانی هابیل در پیشگاه خداوند تأیید گردید و قربانی قابیل مردود شد و بهمین
سبب قابیل به هابیل حسد برد.
2) ابن بابویه از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: هنگامی که قابیل دید قربانی او قبول )
نشد شیطان او را فریب داده و باو گفت آیا میدانی چرا قربانی برادرت قبول شده و قربانی تو مردود گردید، چون هابیل آتش را
میپرستید قربانی او پذیرفته گردید، قابیل بر اثر این بیان شیطان، بنائی براي آتش بر پا کرده و آتش در آن افروخته و مشغول
پرستش آتش گردید و گفت با پرستیدن آتش و مراقبت در این امر البته قربانی من نیز قبول خواهد شد و او اول کسی بود که آتش
پرست شد.
3) در کافی و امالی شیخ طوسی از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کردهاند که آن حضرت در باره تفسیر آیه: وَ مَنْ )
أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً- فرمود احیاء کسی به آن است از سوختن و یا از غرق و یا از هلاکت او را نجات دهد.
راوي سؤال کرد از گمرهی و ضلالت بسی را به دین اسلام رهبري کند چگونه است فرمود آن بهترین اقسام احیاء بشمار میآید.
4) مجمع البیان در تفسیر آیه: فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: کسانی )
هستند ، ص: 283
که عمل شنیع و زناي با خویشان را جایز بدانند و از خونریزي دریغ ننمایند.
5) امام جعفر صادق علیه السّلام میفرماید: مردي را نزد امیر المؤمنین علیه السّلام که آستینهاي خود را بالا زده بود و کارد خون )
آلودي در دست داشت به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کردند: این مرد را با همین کیفیّت در میان خرابهاي بالاي سر
شخص مقتولی یافتیم که در خون خود میغلتید هنگامی که به وي گفتیم تو این شخص را کشتی گفت آري موقعی که وي را طبق
اقراري که کرده بود براي قصاص میبردند با مردي مواجه شدند که گفت این مرد را نزد علیّ بن ابی طالب علیه السّلام باز گردانید
و در کشتن وي شتاب نکنید زیرا من قاتل آن مقتول هستم نه این مرد هنگامی که نزد حضرت علی علیه السّلام مراجعت نمودند و
آن مرد دوّمی گفت من قاتل میباشم امام به مرد قبلی فرمود پس چرا تو بقتل این مقتول اقرار نمودي عرض کرد یا علی من در
نزدیکی آن خرابه گوسفندي را میبریدم ناگاه بول بمن فشار آورد با همین کیفیّت وارد آن خرابه شده و با این مقتول مواجه شدم
که در خون خود میغلتید در همین موقع بود که این گروه رسیدند و این کارد خون آلود را در دست من دیدند چون غیر از من
کسی در آن خرابه نبود لذا اگر اقرار نمیکردم ایشان بقدري مرا میزدند که هلاك میشدم حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: این
قاتل یعنی آن مرد دومی را نزد امام حسن علیه السّلام بهبرید تا ما بین شما داوري کند وقتی که به حضور امام حسن علیه السّلام
شرفیاب شدند و جریان را شرح دادند فرمود به حضرت امیر بگوئید گر چه این مرد یک نفر را کشته است ولی در عین حال از
طرفی هم ، ص: 284
یک نفر دیگر را از کشته شدن نجات داده است و چون خداوند متعال میفرماید:
وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً- لذا حکم خدا این است که این دو نفر را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال بهپردازید
صفحه 129 از 214
حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: آري حکم خدا همین است.
6) در فقیه از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل شده که آن حضرت فرمودند کسی که تشنهاي را سیراب کند در جائی که آب )
یافت می شود مانند آن است که بندهاي را آزاد کرده باشد و کسی که تشنهاي را سیراب نماید در جائی که آب یافت نمیشود
مانند آن است که نفسی را احیاء نموده باشد و کسی که نفسی را احیاء کند مانند آن است که تمام مردم را احیاء نموده باشد.
، ص: 285
تجزیه و ترکیب .... ص : 285
قوله تعالی: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً.
کلمه اتل فعل امر از مصدر تلاوت یعنی بخوان.
ضمیر جمع در کلمه علیهم بقرینه آیات متصله راجع به اهل کتاب است و کلمه بالحقّ تأکید در باره واقعه است که این سرگذشت
صحیح و صدق است.
کلمه قربان مصدري است نظیر کلمه کفران و در اینجا بمعنی اسم مفعول میباشد.
و کلمه اذ قرّبا متعلّق به دنیا است در اینجا فعل را مثنی و قربان را مفرد آورده بخاطر اینکه دلالت دارد بر اینکه هر یک از آنها
قربانی تقدیم کردند لکن برخی از لغویّین معتقدند که کلمه قربان اسم جنس است و صلاحیّت دارد که بر یکی و بیشتر اطلاق
گردد.
قوله تعالی: یا وَیْلَتی بعقیده زجاج اگر در غیر از قرآن بر این کلمه وقف نموده و بگوئیم یا ویلتاه یا از حروف نداست ولی منادي در
اینجا از افراد انسان نیست مانند یا حسرتا.
قوله تعالی: مِنْ أَجْلِ ذلِکَ- کلمه من اجل متعلّق به کلمه کتبنا است و هاء در کلمه انّه ضمیر شأن میباشد و کلمه من شرطیۀ است
کلمه بعد طرف و متعلّق به کلمه لمسرفون میباشد.
، ص: